کاش براتون مهم بودم
پارت ۲۲
+راستش بهم گفت ۴ سال پیش توی تصادف پدر و مادرشو از دست داده و با مادر بزرگ و پدر بزرگش زندگی میکنه خیلی هم تنها هست همه مسخرش میکردن و باهاش بد بودن یه مدت هم تو خیابونا میخوابیده و خیلی زجر کشیده واسه همین مارو اذیت میکرده
&آخی الهی خیلی زود قضاوت کردم نمیدونستم این همه بلا سرش اومده
+خب حالا بیخیال
&میگم میای یه سر بریم کنار پارک رو به رو قدم بزنیم
+آره بریم عزیزم
&خیلی خب تموم شد بیا بریم حساب کنیم بریم
+باشه
&خب آقا حساب ما چقدر میشه؟
$ ۲۰ وون میشه
&بفرمایید
$خیلی ممنون خدا نگه دار
&+خدا نگه دار
+ خب بیا بریم تو پارک
&اوکی
(میرن تو پارک و شروع به قدم زدن میکنن)
&چه قدر هوا خوبه ها
+آره خیلی البته بار اول نیست که میایم اینجا نه؟(چشمک)
+آره خیلی سال پیش همینجا همدیگه رو دیدیم
&اوهوم
(فلش بک به ۷ سال پیش)
(هانول بخاطر رفتار برادراش خیلی ناراحت بود اونا همیشه با وجود اون سن کمش کتکش میزدن و اذیتش میکردن دقیقا همون کارایی که چند وقت پیش انجام میدادن)
&سلام خوبی؟
+سلام آله ممنونم
&اشمت چیه؟
+اشمم هانوله
&منم میام
+چند شالتع؟
& ۶ سالمه
+منم همینطور
&میای باهم دوشت شیم
+آله بیا
&خب پش دیگه باهم دوشتیم
+آله خب مامان بابات کژان؟*کجان*
&اونا اون ژان*اونجان* مامان و بابای تو چی؟
+من مامان و بابا ندارم(گریه)
&آخی گریه نکن اشکال نداره اما چرا اصلا با کی زندگی میچنی؟(میکنی)
+(ماجرا رو میگه)
&اشکال نداره ولی خیلی کتکت میزنن
+آله خیلی نگاه کن(دستشو میره جلو)
+ببین چقدر کبوده اونا کتکم زدن
&وای جقدر بد
+آله حتی نمیذارن از خونه بیام بیرون خیلی التماسشون کردم که بزارن بیام
&خیلی خب آروم باش اشکال نداره بیا بریم بازی کنیم
+باشه
(این شروع دوستی اون دونفر بود)
ادامه دارد......
حمایت کنید
+راستش بهم گفت ۴ سال پیش توی تصادف پدر و مادرشو از دست داده و با مادر بزرگ و پدر بزرگش زندگی میکنه خیلی هم تنها هست همه مسخرش میکردن و باهاش بد بودن یه مدت هم تو خیابونا میخوابیده و خیلی زجر کشیده واسه همین مارو اذیت میکرده
&آخی الهی خیلی زود قضاوت کردم نمیدونستم این همه بلا سرش اومده
+خب حالا بیخیال
&میگم میای یه سر بریم کنار پارک رو به رو قدم بزنیم
+آره بریم عزیزم
&خیلی خب تموم شد بیا بریم حساب کنیم بریم
+باشه
&خب آقا حساب ما چقدر میشه؟
$ ۲۰ وون میشه
&بفرمایید
$خیلی ممنون خدا نگه دار
&+خدا نگه دار
+ خب بیا بریم تو پارک
&اوکی
(میرن تو پارک و شروع به قدم زدن میکنن)
&چه قدر هوا خوبه ها
+آره خیلی البته بار اول نیست که میایم اینجا نه؟(چشمک)
+آره خیلی سال پیش همینجا همدیگه رو دیدیم
&اوهوم
(فلش بک به ۷ سال پیش)
(هانول بخاطر رفتار برادراش خیلی ناراحت بود اونا همیشه با وجود اون سن کمش کتکش میزدن و اذیتش میکردن دقیقا همون کارایی که چند وقت پیش انجام میدادن)
&سلام خوبی؟
+سلام آله ممنونم
&اشمت چیه؟
+اشمم هانوله
&منم میام
+چند شالتع؟
& ۶ سالمه
+منم همینطور
&میای باهم دوشت شیم
+آله بیا
&خب پش دیگه باهم دوشتیم
+آله خب مامان بابات کژان؟*کجان*
&اونا اون ژان*اونجان* مامان و بابای تو چی؟
+من مامان و بابا ندارم(گریه)
&آخی گریه نکن اشکال نداره اما چرا اصلا با کی زندگی میچنی؟(میکنی)
+(ماجرا رو میگه)
&اشکال نداره ولی خیلی کتکت میزنن
+آله خیلی نگاه کن(دستشو میره جلو)
+ببین چقدر کبوده اونا کتکم زدن
&وای جقدر بد
+آله حتی نمیذارن از خونه بیام بیرون خیلی التماسشون کردم که بزارن بیام
&خیلی خب آروم باش اشکال نداره بیا بریم بازی کنیم
+باشه
(این شروع دوستی اون دونفر بود)
ادامه دارد......
حمایت کنید
- ۱۳.۱k
- ۲۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط